الله اکبر از تو که الله اکبری...
این چترها
برای هق هق باران ها
شانه نمی شوند
به خاک که می رسند
انگار بر جنازه مادر می گریند
این قطره
قطره
قطره های عزادار...
برای هق هق باران ها
شانه نمی شوند
به خاک که می رسند
انگار بر جنازه مادر می گریند
این قطره
قطره
قطره های عزادار...

یا وجیهة عندالله اشفعی لنا عندالله
جای دستهای تو روی دوشهای زمانه ام دارد سرد می شود. راضی نشو به تهی شدنم از آن ترانه بانو٬ راضی نشو!
پ.ن.
هُمْ فاطِمَةُ وَ أَبوُها وَ بَعْلُها وَ بَنوُها...
.
حالا خودت بگو بانو٬ من تو را به چه کسی قسم دهم؟! به عصمتت که مرا دریاب!
پ.ن.
خدا مرا به آن دستهای پر مهر٬ به آن بوی مست کننده یاس٬ به آن چادر نماز گلدار٬ به آن پرده حریر سپید سرگردان در قاب آن پنجره چوبی دو لته ای٬ به آن نسیم٬ به آن پلاک خاکی٬ به آن چشمهای همیشه سر به زیر٬ به آن روسری برباد رفته در دشت گلهای آفتابگردان و به آن آخرین گام تو در چارچوب رویای من ببخشد!
پ.ن.
فاطمه٬ فاطمه است... همین!!!
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت 10:32 توسط ناشناس