اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون...

آه از این لطف به انواع عتاب آلوده!

.

اُشهِدُک یا مولای... به طرز غریبی عاشقم این جمله را٬ چه عجز لطیفی دارد و بوی قریب آشنایی تاسر حد به شهادت گرفتن!!

 

پ.ن.

و ما يلقاها الا الذين صبروا...

فی ارکان العرفان...

آدم چشم ه و دل... عرفان باز شدنی ه و بسته شدنی... چشمت رو که بستی و دلت رو که نبستی اون وقت چشم دلت باز میشه٬ به همین اربعین قسم!

.

عمری اندر جستجویت دست و پایی می‌زدیم/ عمر ما افسوس بگذشت و تو را نشناختیم...

 

پ.ن.

گفتم عاشقی آداب داره٬ پیشتر از آداب٬ ادب داره٬ اصلا« ادب میوه محبت» ه٬ ببین... فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فى طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ

برداشت بیست و هشتم...

 

رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ...

..

.

روز و شب خواب سحر دارد دل شبگرد ما...

بعضی وقتها درد آنقدر زیاد است که حتی نمیشود نوشت فقط باید کشید. حالا تو را قسم به همین اربعین چند روز دورتر لااقل خودت طوری هوایم را داشته باش که وسط این کشمکش ها پاره نشود آن حبل متین من...

.

دقیقا وسط همان جمله از خواب پریدم٬ قلبم طوری میزد که انگار کردم هم الان از جا کنده شود. دستهایم می لرزیدند و پاهایم توان حرکت نداشتند٬ فقط کسی در من خواند الهی لا تودبنی بعقوبتک...

 

پ.ن.

نگیر خدایا ما رو به عقوبت شکر ناکرده و کفران هزاران بار کرده. ارحم من رأس ماله الرجاء...

 

پ.ن

دوش‌ با تیغ تبسم رفتی از بزم و هنوز/ شور بیرون می‌دهد زخم نمک‌پرورد ما

به دست تو تیر جفاست ای صنم...

- معلومه خیلی بهش وفاداری!

- بیشتر از اون به خودم...

سگ کشی- بهرام بیضایی

..
.

پرسیده بود «چرا؟!». گفتم توضیح دادن دلیل بعضی چیزها برای بقیه خیلی سخته مخصوصا اینکه حتی نتونسته باشی برای خودت هم توضیح بدی. بعد فکر کرده بودم حکایت دوست داشتن تو و مرگ قرابت عجیبی با هم دارند: لا یمکن الفرار من حکومتک ...

 

بعد التحریر:

احساس بدی دارم٬ خیلی...شبیه... حالم خوش نیست٬ هیچ... خرابم٬ به غایت... هنوز آن نگاه شما هست اما٬ در نظرم٬ و این بیش از هر چیز دیگر آزارم میدهد٬ خدا کند شرمنده تان نشوم... همین!