حالا مثلا خیال کن یک قانون اول نیوتنی هم این وسط پیدا شده باشد و بگوید اگر برآیند نیروهای وارد بر جسمی صفر باشد آن جسم به حرکت مستقیم الخط خود با سرعت ثابت ادامه میدهد... حالا٬ این روزها اما٬ یا علم آنقدر پیشرفت کرده که رونق از مکانیک نیوتنی رفته یا ما در این عالم به قدر ذره ای شده ایم که کمتر از مکانیک کوانتومی برمان مترتب نمیشود که باید لااقل روزی ده مرتبه بخواهیم یک نیرویی پیدا شود و بکشد ما را در این صراط مستقیم٬ چه میدانم شاید هم زمین دارد حقارتش را از دست میدهد و جاذبه اش ما را قوی تر میکشد توی خاکی!
.
به بهانه سال نو زمان معتنا بهی از شبهای گذشته به گپ و گفت تلفنی و راه دور با دوستان نزدیک دور گذشت. به کسی میگفتم خیلی ساده هوس دارم مثلا یکبار سر صبح همان حوالی های گرگ و میش هوا٬ صدای اذان بیاید. این را میگویند دلتنگی٬ به همین سادگی!
پ.ن.
نخفته ام ز خیالی که می پزد دل من/ خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست؟!!
بعد التحریر:
نگاهم طعم بادام گرفته٬ چه شور٬ چه تلخ... هم شور٬ هم تلخ!