چشمت قیامتست بخوان انفطار را...
از هفت قاف:
قاف آخر٬ چشمهای تو...
.
.
.
قهوه قجری!!!

اللهمَ اِنّی اَسئلُکَ شوقاً اِلی لقائِکَ و النّظَرَ اِلی وَجهِکَ الکَريمِ
گویی به گاه هبوط قسم داده اند مرا به چشمانی. همان دو چشم که در اول نظر ازل به آنها دیده ور شدم! حالا سالهاست که دربدر یک جفت چشم راه این بیابان گرفته ام. پس از کدامین گوشه برون خواهی شد ای کوکب هدایت؟!!
پ.ن.
خودت بگو٬ من چه کنم با این دو چشم امیدوار با مردمانی سرگردان در چشمخانه که هر صبح غسل زیارت می کنند؟ بگذار لااقل حق اینها را ادا کنم!
پ.ن.
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت...
پ.ن.
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او/ بر چشم من به سحر ببستند خواب را
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۸۹ ساعت 14:39 توسط ناشناس