"...
رجل است... معشوق حضرت حق است... اسم معشوق را که جار نمیزنند... حضرت حق عاشق کسی اگر شد پنهان ش می کند... کاش پیش حضرت حق اسم نداشتیم اما مرد بودیم... طوبا للغرباء!"

قیدار- رضا امیرخانی

.

بین قبرها که میروی برخی ردیفها هر چند قبر در میان یک شهید گمنام دارند. یادم افتاد به جمله دیگری از کتاب آنجا که می گفت خوشنامی قدم اول است از خوش نامی به بدنامی رسیدن قدم دوم بود قدم آخر گمنامی است... فکر کردم جخ سربند همین معنی باشد که نوشته بود حاجت گرفتم از شهید. دلم شکست. دلم بدجوری شکست آنقدر که ... طوبا للغرباء!


پ.ن.

حال و هوای غریبی دارد این روزها. تجربه هایی برای اولین و شاید هم آخرین بار. شبیه همان دیشب. بازار تهران لملمه میزد از جمعیت. صدا میکند آدم را از زمین تا خود سقف آسمان انگار...


پ.ن.

خدایا به ربوبیت ات بین اینهمه آدم شناس گم کن ما یکی رو ... اولیایی تحت قبایی لا یعرفهم غیری!