بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت بخواب...
داشتم میخواندم اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک٬ بعد گذشت از خاطرم که چه عجیب فاصله گرفته ام از حال اجابت٬ بعد گریه ام گرفت... تمام طول مسیر را تا محل اجابت کسی٬ اما٬ پیشترها گریسته بود!!
السلام علینا و علی... خدایا به حق این شبهای ناب ربیع الحقنا بالصالحین تا لااقل سلامی از این نمازها به ما هم برسه!
.
سبحانک یا قدوس تعالیت یا سلام ...
پ.ن.
فرشته روی من ای آفتاب صبح بهار/ مرا به جامی از این آب آتشین دریاب...
+ نوشته شده در دوشنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۰ ساعت 13:18 توسط ناشناس