روز و شب خواب سحر دارد دل شبگرد ما...
بعضی وقتها درد آنقدر زیاد است که حتی نمیشود نوشت فقط باید کشید. حالا تو را قسم به همین اربعین چند روز دورتر لااقل خودت طوری هوایم را داشته باش که وسط این کشمکش ها پاره نشود آن حبل متین من...
.
دقیقا وسط همان جمله از خواب پریدم٬ قلبم طوری میزد که انگار کردم هم الان از جا کنده شود. دستهایم می لرزیدند و پاهایم توان حرکت نداشتند٬ فقط کسی در من خواند الهی لا تودبنی بعقوبتک...
پ.ن.
نگیر خدایا ما رو به عقوبت شکر ناکرده و کفران هزاران بار کرده. ارحم من رأس ماله الرجاء...
پ.ن
دوش با تیغ تبسم رفتی از بزم و هنوز/ شور بیرون میدهد زخم نمکپرورد ما
+ نوشته شده در شنبه هفدهم دی ۱۳۹۰ ساعت 20:58 توسط ناشناس