{من مسجعات: بهارهای اعتراض}

برای تمام این چهارشنبه سوری ها بی سور و بهارهای سوت و کور و احتمالا از یک مسافر لب گور که جا گذاشته بود همه چمدانهای مقدس کودکیهایش را در آن دورهای دور و خواب دیده بود ماهی قرمز کوچکی را در یک تنگ بلور که می خواند "و الطور و كتاب مسطور فی رق منشور و البيت المعمور"... 

پ.ن.

و النور و برب النور و بما فوق کل نور و بما تحت کل نور و بما نور کل نور و بما منور النور و بفالق النور اغثنی یا من هو نور علی کل نور...

 

پ.ن.

دل تو اولین روز بهار٬ دل من آخرین جمعه سال و چه دورند و چه نزدیک به هم اول و آخر سال!