با برداشتی آزاد از

!!!No Country for Old man

مرا ویران کن! در این هجوم پرشتاب سالها که مرا پیر می‌کند تو مرا ویران کن. پیری را نمی‌خواهم من برای پیری دیرم...

 .

نشسته ام تا بعد از بیست و شش سال٬ در کشمکش شب و صبح٬ درست به همان وقت اذانی که باید. شاید این بار به گاه بیداری گامهای لرزان عمر را به استقبال رفته باشم... قرآن مادر را باز کرده بود پدر٬ بالای اولین برگ سفیدش نوشته بود: دخترم! به تاریخ ۲۲ دی ماه ۱۳۶۲ برابر با هشتم ربیع الثانی مصادف با ولادت با سعادت امام حسن عسگری که به یمن این تقارن فرخنده او را ... نام نهادم. باشد که... در آن دورها کسی در ماذنه اذان گفته بود!

 

پ.ن.

دهه سوم٬ ثلث سوم!!!
ثلثهای قبلی که به کودکی و نوجوانی هدر شده باشد این ثلث سومی آخرین فرصت قبولی است. درست که فکرش را بکنی حتی آخرین فرصت جبران نیز هم. خدا کند رفوزه نشوم!

 

پ.ن.

آن دم که خبر از تو/ به ما رسید/ ما بر شاخه/ عمر می‌باختیم!