ساقی به فدای سرت انگار نه انگار ...

کنارت پیکر بیجانت زانو زده ام٬ تا تو را غسل دهم با شیشه ای از اشکهای مادرم حوا! و این انگشتر عقیق یادگار پدرم آدم٬ رسته از طوفان نوح٬ قرمز از خون یحیی نبی و برافروخته از آتش طور موسی و ...

دستت را پیش بیاور ساقی ...

 

پ.ن.

لا یوم کیومک یا اباعبدالله