جغرافیای سیاسی
جغرافیای من در کهکشان رنج شبی غلت خورده است
افتاده روی خاک٬
هر پاره اش نشانه یک درد مزمن است!!!
پ.ن.
دلتنگی های من مجمع الجزایر بزرگیست در غرب آفریقا!
پ.ن.
جاده ها رَم کرده اند و حالا همه راهها به رُم ختم می شوند و البته وسیله ایاب و ذهاب مهیا نمی باشد!
بعد التحریر
راستش اصلا قرار نبود پستی تحریر شود چه رسد به آنکه بعدی هم داشته باشد. اما بعضی چیزها را اگر ننویسی هیچ چیز دیگر را هم نباید بنویسی. بین این همه کار و استرس و ددلاین٬ اینکه یک دفعه چشمت ثابت می ماند روی یک اسم و یک ایمیل چند خطی کوتاه لابلای آن همه ایمیل نخوانده به اندازه یک دنیا درد و غربت آوار می کند روی دلت به خدا که مفر دیگری نمی ماندم جز همینجا! که بغض آنقدر بیرحمانه راه گلویم را فشار می دهد که بی اختیار دستم می رود و گره روسری را باز می کنم تا شاید راهی پیدا کنم برای نفس کشیدن...
اینکه برایم نوشته ای اینجا دوستان تغییر نسبتا زیادی کرده اند٬ اینکه گفته ای انشاء الله خداوند متعال خودش شما را هر لحظه حفظ کند و آخرش هم گفته ای از شما التماس دعا دارم و بنده هم برای شما دعا می کنم...
به خدا که درد بیداد می کند لابلای همین چند خط!!! آخ که چقدر این خطها غریبند...
.
به خدا که من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست...
پ.ن.
من تمام و ت ن م درد می کند!
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 0:11 توسط ناشناس